بنایی که فرو ریختنی‌ست

ساخت وبلاگ
    بیان: تنها دارنده نشان عالی سرآمد در کشور بیان: برترین شرکت نرم‌افزاری ایران به انتخاب سومین دوسالانه جوایز فناوری بیان: برگزار کننده مسابقه بین المللی با حضور برنامه‌نویسان برتر ۱۰۳ کشور جهان بیان: برگزیده جشنواره ملی ارتباطات در محور خدمات نوین بیان: برترین ارائه دهنده سرویس وبلاگ کشور به انتخاب جشنواره ملی رسانه‌های دیجیتال دارنده نشان بلورین از جشنواره رسانه‌های دیجیتال آموزش س بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 10:33

شانه برای زلف پریشان چه فایده؟
خانه برای بی سر و سامان چه فایده؟

بر ساقه‌های سوخته از زخم رعد و برق
رنگین‌کمان چه فایده؟ باران چه فایده؟

بادی که از حوالی یوسف گذر نکرد
گیرم رسید بر در کنعان چه فایده؟

وقتی که چشم‌های کسی می‌کشد تو را
چاقوی دسته نقره‌ی زنجان چه فایده؟

با یاد دوست غیر تلمبار بغض و آه...
هی گوش دادن شجریان چه فایده؟

حامد عسکری
بنایی که فرو ریختنی‌ست...
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : چه فایده,چه فایده به انگلیسی,چه فایده ندا, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:40

از آن رهنوردان بی زاد و توشممن و کیسه خوابی که همواره توشم!ببخشید اگر زیپ آن را کشیدمنمی خواستم با کسی رو به رو شم!چنان بی نوایم که یک لا قبایمبه جز کیسه خوابم چه دارم بپوشم؟!چه دارم عزیزم! چه دارم بریزمبه جز تکه نانی در این کالجوشمهوس کرده بودم که چایی بنوشمزدی ریختی کتری آب جوشمکه البته از تو نپرسیده بودمچه باید بنوشم، چه باید ننوشم!اگر روز و شب خواب باشم نباید،برای همین تکة نان بکوشمبه خاطر ندارم زنم گفته باشدکه در میهمانی چه باید بپوشم؟اگر هم نصیحت به گوشم فرو رفتدر آوردم انداختم پشت گوشم!ولی ظاهرا روزی ام نزد گاوی استکمک کن که آن گاو نر را بدوشمبه هر علتی خم شدم، بعد دیدمعزیزی نشسته است بالای دوشمهمان کس که با پنجه های ملوسشمرا ناز کرده است، انگار موشم!پس از گفتن این چنین شعر نابیخداییش باید بنازم به هوشم!همین کیسه خوابی که امروز توشمخریدار پیدا شود، می فروشم!سیداکبر میرجعفری بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : توشه,توشيبا,توشكا, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:40

از زمانی که تو را بینِ خلایق دیدممثلِ یک فاتحِ مغرور به خود بالیدمعشق یک بار به من گفت: برو! گفتم: چشمعقل صد بار به من گفت: نرو! نشنیدمپدرم هی وصیت کرد که عاشق نشومتو چه کردی که به گورِ پدرم خندیدم؟سال ها درد کشیدم که به دردم بخوریآخرش رفتی و از درد به خود پیچیدمتشنه بودم که تو ساکِ سفرت را بستیحیف از آن آب که پشتِ سرِ تو پاشیدمآه ای کعبه ی از چشمِ خدا افتادهکاش اینقدر به دورِ تو نمی چرخیدماز دهانم که پر از توست بدم می آیدتف بر آن لحظه که لب های تو را بوسیدماز خودی زخم نمی خوردم اگر بی تردیداز سگم بیشتر از گرگ نمی ترسیدماینکه بخشیده‌ام‌ت فرقِ میانِ من و توستمن اگر مثلِ تو بودم که نمی بخشیدمداستانِ من و زیباییِ تو یک خط است:"بچگی کردم و از لای لجن گُل چیدم"حسین طاهری بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : فرق میان, چیست بگو,فرق میان,فرق میان, چیست ربی, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 48 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

به شیوه ی غزل اما سپید می آیدصدای جوشش شعری جدید می آیدچه آتشی غم تو باز زیرسر داردکه باغ شعرٍ تر از آن پدید می آیددوباره سبز شده خاک سرزمین دلممگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟نفس نفس به امید تو عمر می گذردامید می رود آری، امید می آیدبرای درد دل تو مفید نیست کسیوگرنه نامه برای مفید می آیدمردّدم که تو با عید می رسی از راهو یا به یُمن قدوم تو عید می آیدکلیدداری کعبه نشانه ی حق نیستکسی است حق که در آن بی کلید می آیدو حاجیان همه یک روز صبح می گویند:چقدر بر تن کعبه سفید می آیدحسین بیاتانی بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : می آید از ره مردی سواره,می آید,می آید از ره, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

دارم غریب و آشنا را می شمارماین خیل مشغول عزا را می شمارمهی خواب می بینم پیاده در طریقشدرجاده دارم تیرها را می شمارمدل‌تنگ مشهد می شوم هرگاه در راهسربندهای یا رضا را می شمارماما خدا را شکر با انگشت هایمجامانده های کربلا را می شمارمپس سعی خود را می‌کنم موکب به موکباین مروه های با صفا را می شمارمبا عقل نه، من با جنون بی شمارماین لشکر بی انتها را می شمارمتسبیح من این است در طیِّ طریقشهر صبح تاول های پا را می شمارمآن قدر نزدیکم به او که دانه دانهدارم نفس های خدا را می شمارمهم کربلا هم نوکری هم اشک هم عشقدارم فقط سود دعا را می شمارممهدی رحیمی بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : می شمارم روز و شب,میشمارم یکی یکی از دور, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

گیرم که مضطرب شده ای، غم گرفته‌ایدست مرا چه خوب، که محکم گرفته‌ایبه به چه گونه های تر ِ دلبرانه‌ایگلبرگ های قرمز شبنم گرفته‌ایدر "های وهوی" مجلس شادانه دیدمتکز کرده ای و نوحه ی نو دم گرفته‌ایعید آمد و لباس سیاهت عوض نشدنوروز هم عزای محرم گرفته‌ایچرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شودشعری بخوان، دوباره که ماتم گرفته‌ایاز بس برای خاطر تو گل خریده امحساسیت به میخک و مریم گرفته‌ایعشق تو هیچ وقت نرفته است از سرمبا اینکه سالهاست به هیچم گرفته‌ایگاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفتتقصیر توست دست مرا کم گرفته‌ایآرش شفاعی بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

از سوز و ساز و حسرت و از داغ دل پُرم
محزون‌تر از کمانچه ی کیهان کلهرم

داغم چنان که شعله ی فریاد و دودِ داد
پنهان نمی شود به قبای تظاهرم

آبم ولی به آتش خود نیستم جواب
نانم ولی به سفره‌ی  خود، سخت آجرم

شعرم که جز به روز سرودن نمی‌رسم
بغضم که جز به درد شکستن نمی‌خورم

نفرین به من که خلق، مرا رشته‌های مهر
یک یک بریده اند، ولی من نمی برم

من مثل اشک، منتظر پلک هم زدن
مثل حباب منتظر یک تلنگرم!

مرتضی لطفی

بنایی که فرو ریختنی‌ست...
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 23 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

زن جوان غزلی با ردیف " آمد" بودکه بر صحیفه‌ی تقدیر من مسوّد بودزنی که مثل غزل های عاشقانه‌ی منبه حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بودمرا زِ قید زمان و مکان رها می کرداگر چه خود به زمان و مکان مقیّد بودبه جلوه و جذبه در ضیافت غزلممیان آمده و رفتگان سرآمد بودزنی که آمدنش مثل "آ" یِ آمدنشرهایی نفس از حبس‌های ممتد بودبه جمله‌ی دل من مسندالیه "آن زن"و "است" رابطه و "باشکوه " مسند بودزن جوان نه همین فرصت جوانی منکه از جوانی من رخصت مجدّد بودمیان جامه‌ی عریانی از تکلّف خودخلوص منتزع و خلسه ی مجرّد بوددو چشم داشت _ دو "سبزآبی" بلاتکلیف _که بر دوراهی "دریا چمن" مردّد بودبه خنده گفت: ولی هیچ خوب مطلق نیست!زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود حسین منزوی بنایی که فرو ریختنی‌ست...ادامه مطلب
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : آی آمدنش, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39

باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
 
حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن، پسری داشته باشد!
 
حالم چو درختی است که یک شاخه‌ی نااهل
بازیچه‌ی دست تبری داشته باشد
 
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
 
آویخته از گردن من شاه‌کلیدی
این کاخ کهن، بی که دری داشته باشد
 
سردرگمی‌ام داد گره در گره اندوه
خوش‌بخت کلافی که سری داشته باشد

حسین جنتی

بنایی که فرو ریختنی‌ست...
ما را در سایت بنایی که فرو ریختنی‌ست دنبال می کنید

برچسب : پسری داشته باشد,کاش پسر داشته باشد,پسری که دوستت داشته باشد, نویسنده : 0parsipoem4 بازدید : 20 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 16:39